همانطور که در پاسخ نظر یکی از دوستان گفتم:در کودکی و نوجوانی بسیار از خدا(وخیلی چیز های دیگه)میترسیدم.
خدا رو مثل یک مربی تربیتی بزرگ میدیدم خیلی عصبانی و ترسناک.چرا باید قبل از دوست داشتن به کودکان ترس رو یاد بدیم.اگر در کودکی خدا رو مثل یک مادر یا مادربزرگ مهربان میدیدم چه ایرادی داشت.از چنین خدای ترسناکی محبت بر نمیاد کاشکی خدا رو جور دیگر برای من میساختند، تا شاید من رو بجای آتیش یاد باغ و گلستان مینداخت.
"ترس" باعث میشه قدرت تفکر و تعقل ضعیف بشه و چه بسا از کار بیفته. این زمینه ای میشه برای پذیرش افکار تلقینی دیگران بدون چون و چرا. پس اونایی که میخوان از راه مذهب به اهدافشون برسن و بشریت رو برده خودشون کنن بهترین راه رو در ترسوندن اونها از یه قدرت بزرگ میدونن که خوب هم دقت کنیم میبینیم خیلی جاها به هدفشون رسیدن.
من هم ترجیح میدادم خدایی به لطافت اونچه سهراب تصویر میکنه رو از کودکی بهم نشون میدادن
و خدایی که دراین نزدیکی است...
لای این شب بوها پای آن کاج بلند روی آگاهی آب روی قانون گیاه...
و یا تصویری که در شعر همای هست
کودکی بودم و دنبال خدا
در بیابان در دشت در دل جنگل سبز همه جا میگشتم
کلبهای در گذرم بود پر از نور که خورشید دگرگونه بر آن میتابید
پیرمردی دیدم که پس از خوردن یک جرعه شراب به خدا گفت : سپاس
آری احساس من این بود خدا آنجا بود من خدا را دیدم من شنیدم که خدا گفت : بنوش گوارای وجود
اشعاری که نوشتید بسیار زیبا بود.
سالها قبل دانشمندی با این خدای ترسناک مقابله کرد،شاید ما دیرفهمیدیم
حکیم عمر خیام:
یارب تو کریمی و کـریمی کرم است
عاصی ز چه رو برون ز باغ ارم است
بـا طـاعتـم ار عفو کنی نیست کرم
بـا معصیتم اگر ببخشی کـرم است
درود.
با نظر ققنوس موافقم.ترس همیشه حربه ای ست برای سلطه بر اذهان عامی,اذهانی که مطالعه ندارند که تفکری از خود ندارند و فقط مطیع عوامل بیرونی هستند(به جز غریزه که درونی ست اما به بحث ما ارتباطی ندارد) - و بهترین راه برای تسلط بر هر انسانی,ایجاد ترس در اوست.بانیان دین اینرا دانستند و تا آنجا که شد و می شود و خواهد شد, دستاویزش قرار می دهند برای حضور خود.
این دست ماست که تا چه حد آگاهی خود را بالا بریم و متکی به اندیشه های خود باشیم.
همیشه سبز باشی.
در وبلاگ من با اجازه لینک شدی.
ممنون از لطفت و از اینکه به من سر میزنی.
با اجازه من هم شما رو لینک کردم
موافقم خدا را از بچگی به ما بد نشون دادند. چه بسا اگر درست به ما معرفیش میکردند الان ما آدمهای بهتری بودیم!
بله درست می فرمایید.
حداقل خدای بهتری داشتیم.
یا من سبقت رحمته غضبه....من که خدا رو از بچگی خدای داستانهای کودکی میدیدم،در جوانی هم خدای رحمن و رحیم را شناختم.
درود بر شما
دقیقا ....منم از بچگی خدا رو یه موجود نعوذ بالله ترسناک میدونستم حالا هر چقدر هم ار حم الراحمین اون نقش خدا در کودکی من هنوزم هست
میشه اون نقش رو عوض کرد.
به قول آن فرزانه:
بیزارم از این کهنه خدایی که تو داری
هرلحظه مرا تازه خدایی دگرستی
درود بر شما شیخ